آثار برگزیده بخش شعر
شاعر کوثر علیاری
رتبه: اول
بخش : اصلی شعر
استان: زنجان
ما به شوق شما دوباره شدیم
از نجف سوی کربلا راهی
با نگاهت فقط بگو آقا
یک گدای دگر نمیخواهی؟
عطر عشق شما دوباره شده
در فضای حریمتان جاری
هر قدم در حرم دل انگیز است
مثل جایی که دوستش داری
دورتان از بزرگ و از کوچک
ازدحام است و التماس و دعا
و شما خنده را نشان دادی
به دلِ تنگِ مردمِ تنها
این دعای بزرگ من را هم
میشود تا که مستجاب کنید؟
اینکه در اربعین دوباره مرا
جزء زوارتان حساب کنید؟
شاعر : محمد مبین مولایی
رتبه: دوم
بخش اصلی شعر
استان: زنجان
سرخاست آسمان، مگر خون برای کیست؟
خونِ کدام اختر و خون خدای کیست؟!
این خونِ کیست بر تنِ خورشید ریخته
سرخیِ این ستارهی بی سر به پای کیست؟
رخت سیاه بر تن شب کرده آسمان
باز این چه شورش است؟دوباره عزای کیست؟
وقتی که بیرقت به زمین خورد، همچو نیل
ارض و سما گسست! بگو این عصای کیست؟!
پرسید پیرمرد مسیحی ز کاروان:
“این سر سرِ مسیحِ که بوده!؟ خدای کیست؟!”
سر تا به پای مست تو از خود به در شدم
عشقت گرفته هوش مرا این رثای کیست؟
هرکس شنید نام تو دیوانهی تو شد!
نام تو چیست؟ این همه عاشق برای کیست؟!
شاعر : محمد حسین جهاندار
رتبه: سوم مشترک
بخش : اصلی شعر
استان: اصفهان
روز عاشورا بود
منبر روضه خواند
پرچم موج زد
طبل، بانگ هیهات کوبید
چایی از دهن افتاد
ساعت سر ساعت سه از کار افتاد
ابر خون گریست
آب گل شد
رود جلوتر نرفت
آسمان به سرخی درآمد و دودی سیاه شد
ماه در گرداب پریشان شد
خورشید سرد شد
اما کوه از پا نیفتاد.
شاعر : نگار رفیعی
رتبه: سوم مشترک
بخش : اصلی شعر
استان: چهار محال بختیاری
قلب ما از ابتدا با این نوا میزد حُسین
آن زمان که مادرم از جان صدا میزد:حسین
من همانم کودکی که در عزا و ماتمت
با پدر زنجیر توی دسته ها میزد حسین
قبل از آنکه من به دنیا پای بگذارم خدا
در دل من خیمه ی عشق تورا میزد حسین
تو نبودی دشمنت آمد به سوی خیمه ها..
دخترِ دردانه ات را بی هوا،میزد حسین
آخرین دم میرسی تنها نمانَد نوکرت
نوکری را که دم از عشقِ شما میزد ،حسین
یک نفر با نیزه و شمشیر آن یک با کمان
پیرمردی سالخورده با عصا میزد،حسین
دست هایی که برایت نامه ی دعوت نوشت..
آنکه چندین بار گفت:آقا بیا! ..میزد حسین
داشت آتش میزد عالم را ،زمانی که یزید:
خیزران را بر لبانت از جفا میزد حسین
شُکر؛در راهت قلم زد شاعری آشفته دل
کاش روزی او قدم در کربلا میزد حسین..
{از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
آه..از مصراع آخر: دست و پا میزد حسین}
شاعر : ریحانه پاک نژاد
رتبه: اول
بخش : ویزه شعر
استان: یزد
شبنم اشک
می ایستم در ابتدای جاده ای پر نور
نوری که روشن می کند اعماق قلبم را
مهمان جانم می شود آرامش نابی
وقتی که نجوا می کنم با صاحب دنیا
او درد دل های دلم را خوب می داند
از حال زار و خسته ام کامل خبر دارد
تنها فقط او می تواند خستگی ها را
از شانه های خسته از اندوه بردارد
سر می کنم چادر نمازم را میان شب
آیات سبز نور را آرام می خوانم
ابرم میان آسمان باغ سجاده
با اشک شبنم روی گل ها می نشانم.